چکیده
از جمله مبارزاتی که در غرب، برای حفظ و حمایت از حقوق زنان انجام میگیرد، مخالفت با آزادی سقط جنین است. مخالفین با مطرح کردن بالا رفتن آمار سقط جنین به ضرر و زیآنهای متعدد قانونی کردن آن هم اشاره میکنند. آنها بر طبق دلایل و آمارهای پزشکی، اثبات میکنند که برخلاف ادعای موافقین، سقط جنین موجب بالا رفتن امراض جسمانی و اختلالات روانی- رفتاری برای زنان میگردد که در این نوشتار به برخی پیامدهای منفی جسمانی، روانی و اجتماعی آن اشاره میگردد.
سقط جنین در برگیرندة مباحثی در حوزههای مختلف فلسفه، دین، اخلاق، حقوق، فمینیسم، بهداشت و سلامتی میباشد. مسایلی در خصوص اینکه زندگی اصولاً چه زمانی شروع میشود؟ آیا یک جنین حقوقی دارد؟ آیا زنان حق دارند عملکردهای تولیدمثلی خود را کنترل کنند؟ آیا آنها این حق را دارند که بر بدن خودشان کنترل داشته باشند و در صورت لزوم سقط نمایند؟ آثار و پیامدهای اخلاقی این کنترل چه میتواند باشد؟ پیامدهای اجتماعی، بهداشتی و حقوقی این عمل چیست؟
تمام این سؤالات و شبیه به آن نشان میدهد که سقط جنین مسألهای چند بعدی است و تصمیمگیری در خصوص آن نیازمند مطالعات چندجانبه میباشد. چیزی که متأسفانه به حد کافی بدان توجه نشده یا در صورت توجه، در سیاستگذاریها و خطمشیهای رسمی دخالت داده نشده است. خطمشیهای معمول در این خصوص، در اکثر کشورها عموماً با نگاهی تک بعدی به قضیه اتخاذ میشود، درحالی که اتخاذ مشی درستتر و معقولتر در این خصوص، مستلزم همرأیی متخصصان حوزههای مختلفی همچون روانشناسی، حقوق، جامعهشناسی، پزشکی، روانپزشکی، مشاوره و نظایر آن است. آنچه در این نوشتار مطرح میگردد، بحثی مختصر در این خصوص است، بدان امید که راه برای مطالعات جامعتر چند بعدی و مقالات غنیتر در این قضیه باز شود.
تاریخچه سقط جنین
تا اواسط قرن نوزدهم سقط جنین فقط تا زمانی که روح به جنین وارد نشده، یعنی تا زمانی که مادر احساس نمیکند که جنین حرکت میکند، قانونی بود. مخالفین سقط جنین، مخالفت خود را با سقط جنین، با خطرات بیشماری که برای زنان داشت، توجیه میکردند. تا آغاز قرن بیستم، نهضت ضد سقط جنین موفق گردید که سقط جنین را در تمام ایالتها غیرقانونی نماید، اما قوانین ضد سقط جنین مانع از آن نشد که زنان از اقدام به سقط جنین در بارداریهای ناخواسته دست بردارند. یکی از مورخین به نام «لسلی ریگان» در این رابطه میگوید: در اوایل قرن بیستم، تعداد سقطها در میان زنان علیرغم غیرقانونی بودن، بسیار زیاد بوده است. تا دهة 1930 سقط جنین از عملی خصوصی و مربوط به ماماها یا پزشکان خاص، تبدیل به مسألهای عمومی و مربوط به بیمارستانها درآمد. به طوری که در این امر در بازنگری در سقط جنین و قوانین مربوط به آن مؤثر واقع گردید.
در دهة 1940، بیمارستانها، کمیتههای درمانی برای سقط جنین تشکیل دادند تا میزانهای سقط جنین را قاعدهمند نمایند. بعدها این کمیتهها سعی کردند، سقطها را محدود نمایند. این امر باعث افزایش اثرات زیانبار سقط جنین برای زنانی شد که به خدمات بهداشتی دسترسی نداشتند. در اواسط دهة 1950 تا 1960 بسیاری از متخصصین به ویژه پزشکان، روانشناسان و وکلا به شرایط ناگواری که از سقط جنین ناشی میشد، اشاره کردند. این افراد سعی کردند تا با اعتراضهای خویش قوانین مربوط به سقط جنین را تغییر دهند. هر گروه از این متخصصین، دلایل خاصی برای اصلاح این قوانین داشتند. در سال 1965 چندین پزشک و وکیل، انجمن مطالعة سقط جنین را در شهر نیویورک پایهگذاری کردند. آنها بر این بارو بودند که قوانین موجود برای سقط جنین ناکارآمد هستند. سرانجام با اعمال این فشارها، به ویژه از سوی فمینیستها برای شناسایی حق زنان به جهت کنترل بر عملکردهای جنسی خویش، قانون تجویز سقط جنین در سال 1973 توسط دادگاه عالی ایالات متحده به تصویب رسید. تصویب این قانون بدان معنا بود که پزشکی مدرن، سقط جنین را به امری «نسبتاً بیخطر» تبدیل کرده است. از آن زمان تا به حال مطالعات زیادی صورت گرفته که اثبات میکند، این ادعا چندان درست نیست.
تعریف سقط جنین
سقط جنین عبارتست از «خاتمه دادن به بارداری از طریق برداشتن جنین از رحم یک زن» که این عمل به دو روش صورت میگیرد:
1ـ جراحی: در این شیوه با استفاده از جراحی، جنین از رحم برداشته میشود.
2ـ مصرف دارو: در این روش با استفاده از داروهایی خاص به سقط جنین مبادرت میشود.
براساس یک ارزیابی کلی، اغلب سقطها در اوایل حاملگی و زمانی که جنین نابالغ است، صورت میگیرد.
سقط جنین در کشورهای مختلف
مطالعهای از قوانین سقط جنین در 152 کشور با جمعیت بالای یک میلیون نفر نشان میدهد که:
1ـ 41 درصد از جمعیت جهان در 50 کشوری زندگی میکنند که سقط جنین در آن کاملاً قانونی است.
2ـ 21 درصد در 41 کشوری زندگی میکنند که سقط جنین در آنها براساس برخی زمینههای اجتماعی و اقتصادی مجاز شمرده میشود.
3ـ 12 درصد در 53 کشوری زندگی میکنند که سقط جنین در آنها غیرقانونی است، مگر در مواردی که سلامت زن به خطر بیفتد.
4ـ 26 درصد در 74 کشوری زندگی میکنند که سقط جنین در آنها یا کاملاً تحریم شده یا اجازة آن فقط برای نجات جان مادر است. این کشورها در خصوص سقط جنین با مسایل دینی مواجه هستند.
دلایل موافقان
براساس نظر موافقان سقط جنین، اولاً شواهدی وجود ندارد که نشان دهد سقط جنین آسیبزاتر از تولد یک بچه؛ است. ثانیاً هر زن به طور شخصی بهترین قاضی برای تصمیمگیری در مورد خویش میباشد.
موافقان سقط جنین با طرح این مسأله که غیرقانونی کردن آن منجر به حذف آن نمیشود، یادآور میشوند که هرسال حدود 20 میلیون زن در کشورهایی که سقط جنین در آنجا غیرقانونی میباشد، به این کار مبادرت میورزند و نرخهای سقط جنین در این کشورها، اغلب در مقایسه با جوامعی که در آنها سقط جنین قانونی است، بالاتر میباشد. از اینرو، غیرقانونی کردن سقط جنین به معنای آن است که بسیاری از زنان، به ویژه آنهایی که درآمدشان پایین است، سقطهایی ناسالم و مخفیانه داشته باشند. این زنان اگر عوارضی از سقط جنین داشته باشند، برای دریافت معالجات پزشکی مشکل خواهند داشت و ممکن است توسط مجریان قانون مورد آزار و اذیت قرار گیرند. از اینرو، در کشورهای که سقط جنین غیرقانونی است، بسیاری از زنان میمیرند و بسیاری دیگر از سقطهای ناسالم و غیربهداشتی آسیب میبینند. براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی و یونیسف، سقطهای ناسالم و غیرقانونی در جهان باعث مرگ هزاران نفر در هر سال و حدود یک زن در هفت دقیقه میشود و هزاران تن دیگر هم به طور جدی آسیب میبینند.
دلیل دیگر طرفداران سقط جنین، جلوگیری از آسیبپذیریهای طولانی مدت، بر اثر پذیرش فرزند ناخواسته است. از لحاظ روانی، سقط جنین بهتر از رهاکردن فرزند برای فرزند خواندگی یا بزرگ کردن بچهای که آمادگی برای مراقبت از وی وجود ندارد، میباشد. به طور کلی اثرات بعدی سقط جنین برای زنان بیشتر مثبت است تا منفی و هرنوع احساس ندامت یا از دست دادن چیزی، کوتاه مدت خواهد بود.
برطبق این نظرگاه، سقط جنین برای یک زن حتی سالمتر از تولد یک بچه است و آسیبهای بلند مدت برای بدن یک زن، به ندرت اتفاق میافتد. به عنوان مثال، نرخ مرگ و میر زنانی که از سقط جنین میمیرند، خیلی پایین و در حد کمتر از یک در صد هزار میباشد. عوارضی هم که برای سقط جنین برشمرده میشود مثل عفونت، خونریزی و نظایر آن در حاملگیهای عادی نیز امکان دارد. هـمچنیـن بــراسـاس نـظــر متخصصین «انستـیـتـوی ملـی سـرطـان» در آمریکــا رابطهای بین سقط جنین و سرطان سینه آنگونه که مخالفان سقط جنین مدعیاند، وجود ندارد و براساس تحقیقات صورت گرفته و نیز کارگاه علمی که در این زمینه از صد متخصص در خصوص سقط جنین انجام شده، این رابطه مورد تردید واقع شده است.
از اینرو، کسانی که اقدام به سقط جنین میکنند، علاوه براینکه از حیث جسمانی دچار عوارض جدی نمیشوند، از حیث روحی و روانی نیز با آسیبهای جدی روبرو نمیباشند؛ زیرا شواهـد علمی وجود ندارد که نشان دهد زنـانی که سـقط جـنین داشـتهانـد، از اثـرات درازمـدت روانـی آن رنـج میبرنـد. مـطالعهای که در مجلة «انـجمن روانشناسی آمریکا» در سال 1997 و از حدود صدهزار زن در طی چندین سال جمعآوری شده، حاکی از این امر است که سقط جنین هیچ اثر منفی بر روی سلامتی روانی زنان ندارد.
استایگر» و «لوین» در ایـن رابطه معتقدند: دسترسی بـه سـقط جنین، خـط مشی بیمـهکـنندهای است که از زنان در قبال بارداریهای ناخواسته حمایت میکند. ایـندو در مطالعهای با استفاده از مدلی برگرفته از رهیافت انتخاب عقلانی استدلال میکنند که تصمیم در مورد بارداری حاصل یک پروسة تصمیمگیری عقلانی است که در آن کنشهای زنان تحت تأثیر هزینهها و منافع مورد انتظار و انتخابهایی است که آنها انجام میدهد.
دلایل مخالفان
مخالفان سقط جنین با رد نظریه امنیت زنان در پی سقط جنین، به آثار و تبعات منفی جسمانی، روانی و اجتماعی آن اشاره میکنند و با ارائه شواهد علمی مکرر، دلایل موافقان را به نقض میکشانند. از اینرو، در جهت حفظ و حمایت از حقوق زنان مخالفهای گستردهای با قانونی شدن سقط جنین به عمل آوردهاند. به گونهای که حتی بعضی به اقداماتی از قبیل آزار، تهدید، جراحت و قتل متخصصینی که به این عمل اقدام میکنند، دست زدهاند و بسیاری از کلینیکهای مرتبط با این قضیه را مورد حمله قرار قرار دادهاند.
آنها با دلایل علمی اثبات کردهاند که برخلاف ادعای موافقان، سقط جنین عوارض چنـدی را در بـرداشته اسـت: از قبیـل، سقط ناکامل، خونـریزی، عفـونت، افسـردگی، خودکشی، کودکآزاری، خشونت، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، اختلال در روابط اجتماعی، خانوادگی و زناشویی و نظایر آن. به طور خلاصه به این آثار اشاره میگردد.
1ـ آثار جسمانی سقط جنین
آمارهای ملی در مورد سقط جنین در آمریکا نشان میدهند که 10 درصد از زنانی که به سقط جنین ارادی اقدام میکنند از عوارض آن رنج میبرند که از این میان، یک پنجم (20 درصد) عوارض، برجستهتر از سایر عوارض میباشد.
بیش از یکصد عارضه جزئی و عمده در ارتباط با سقط جنین ارادی مشخص شدهاند. عوارض جزئی این اقدام عبارتند از: عفونتهای جزئی، خونریزی، تب، درد مزمن شکمی، اختلالات گوارشی، استفراغ و حساسیت از نوع «اِر هاش» شایعترین عوارض عمدة آن نیز عبارتند از: عفونت و خونریزی شدید، انسداد جریان خون، سـوراخ شدن یـا ایجـاد شـکاف در رحـم، عـوارض بیهوشی، تشنج، خـونروش، جراحتهای گردن رحمی و آسیبهای مربوط به غدد.
عوارض آنی سقط جنین قابل علاج هستند اما عوارض عمده، غالباً به خطرات تولید مثلی دراز مدت و با ماهیتی جدیتر نیز منجر میشوند. برای مثال، یکی از عواقب ممکن سقط جنین در درازمدت و در ارتباط با عفونتهای ناشی از آن، عقیم شدن است. تحقیقات نشان دادهاند که 3 تا 5 درصد از زنانی که سقط جنین کردهاند، به خاطر بیملاحظگی عقیم میشوند. خطر عقیم شدن برای زنانی که عفونت ناشی از بیماریهای آمیزشی دارند، به مراتب بیشتر است.
در خصوص ارتباط بین سقط جنین و سرطان سینه نیز شواهدی ذکر شده است. بر اساس تحقیقی در مجلة انستیتوی ملی سرطان در سال 1994 مشخص میشود که خطر ابتلا به سرطان سینه در میان زنانی که حداقل یکبار سقط داشتهاند، 50 درصد بیشتر از سایر زنان است. تحقیق دیگری که در سال 1989 منتشر شده، حاکی از این امر است که زنانی که پایینتر از 40 سالگی هستند، 9/1 مرتبه بیشتر از زنان سقط نکرده، در معرض سرطان سینه هستند. همچنین براساس مطالعه بلندمدت کمّی در مورد تأثیر سقط جنین بر سرطان سینه که توسط «جوئل بریند» از 23 تحقیق؛ به نحو فراتحلیلی صورت گرفته، این نتیجه به دست آمد که 19 مورد از این تحقیقها اشاره به افزایش خطر سرطان سینه ناشی از سقط جنین دارند که برطبق آن زنان سقط کرده، 3/1 بار بیشتر از سایر زنان در معرض ابتلا به این سرطان هستند. بنابراین اگر رابطه مستقیم میان سرطان سینه و سقط جنین مورد تردید باشد، دستکم به عنوان یکی از عوامل مؤثر مورد قبول میباشد.
درخصوص ارتباط سقط جنین و مرگ نیز شواهدی وجود دارد. مطالعات انجام گرفته در فنلاند و کالیفرنیا نشان میدهند که احتمال مرگ زنان بعد از سقط جنین، چند برابر بیشتر از احتمال مرگ آنان بعد از نوزاد اولشان میباشد. در مطالعه مربوط به فنلاند گزارش شده است که احتمال مرگ زنان سقط کرده، 102 درصد بیشتر از زنانی است که سقط جنین در آنها غیرارادی بوده است و این احتمال برای زنان سقط کرده (ارادی) در مقایسه با زنانی که نوزادشان را به دنیا میآورند، 252 درصد بیشتر است. تحقیق دیگری که در کالیفرنیا و از مقایسه 173279 زنان سقط کرده و فارغ شده انجام گرفته، نشان میدهد که احتمال مرگ زنان سقط کرده، 62 درصد بیشتر است. مؤلفین این مطالعه نتیجه میگیرند که نرخهای بالاتر مرگ در میان زنان سقط کرده را میتوان به فشار روانی رفتار مخاطرهآمیز آنان ارتباط داد.
مروری از 12 مطالعة انجام شده در مجلة آمریکایی «بیماری شناسی زایمان» (Obsteric Gynecology) نشان میدهد که احتمال ابتلای زنان ، به سقط جنین غیرارادی در تولدهای بعدی 7/1 برابر بیشتر است.
2ـ اختلالات روانی سقط جنین
محققینی که در خصوص واکنشهای بعد از سقط جنین مطالعه نمودهاند، تنها بر یک اثر مثبت سقط جنین اشاره کردهاند: خلاصی. این خلاص شدن قابل درک است، به ویژه در سایة این واقعیت که اکثریت زنانی که به سقط جنین روی میآورند، تحت فشار شدیدی برای «فائق آمدن بر مسأله خود» هستند. اما این احساس خلاصی غالباً با احساسات روانی منفی دیگری نیز همراه است. در چنین موقعیتهایی، زنان مثل سربازانی که از صدای انفجار شوکه میشوند، قادر نیستند احساسات خودشان را بیان کنند یا حتی آنها را احساس نمایند.
مطالعاتی که در چند هفتة اول بعد از سقط جنین انجام گرفته نشان میدهد که در بین 40 تا 60 درصد از زنان مورد سؤال، واکنشهایی منفی گزارش شده است. 55 درصد از آنها در هشت هفتة بعد از سقط جنین، احساس گناه کردهاند، 44 درصد از اختلالات عصبی شکایت کردهاند، 36 درصد از اختلالات مرتبط با خواب رنج بردهاند، 31 درصد در تصمیمگیری دچار مشکل شدهاند، به طوری که 11 درصد به رواندرمانی تجویز شدهاند.
تحقیق دیگری که از 500 زن سقط کرده صورت پذیرفته، نشان میدهد که 50 درصد از آنها احساسات منفی از خود گزارش کردهاند و بیش از 10 درصد از «عوارض روانی جدی» رنج بردهاند. 30 تا 50 درصد از اینها، از اختلال در عملکردهای جنسی خود هم در کوتاهمدت و هم بلندمدت سخن به میان آوردهاند. این مشکلات شامل عدم رضایت از آمیزش جنسی، دردهای فزاینده، تنفر از جنسیت یا مردان به طور کلی و رویآوری به یک سبک زندگی، از نوع بیبندوباری جنسی میشود. مطالعهای دیگری که از بیماران سقط کرده، در سنین 13 تا 19 ساله انجام گرفته، نشان میدهد که این افراد به بدتر شدن عملکردهای روانی خود در هفت ماه بعد از سقط جنین دچار شدهاند. این اثرات برای کسانی که زیر سن 17 سالگی قرار داشتهاند و افرادی که از قبل نیز مشکل روانی داشتهاند، به مراتب شدیدتر بوده است. علایمی که این زنان اشاره کردهاند، عبارتند از: ملامت کردن خود، افسردگی، پسرفت اجتماعی، سقوط، عقده و وسواس مرتبط با حاملگی مجدد و ازدواجهای شتاب زده.
همچنین بیش از 33 درصد این زنان به ویار شدید برای حاملگی مجدد، برای جبران حاملگی از دست رفته دچار میشوند. متأسفانه زمانی که سعی در جبران این نوع حاملگی دارند، دوباره به همان احساسات که منجر به سقط جنین اول آنها شده بود، دچار میشوند.
اطلاعات موجود نشان میدهد که به طور متوسط یک دورة 5 تا 10 ساله طول میکشد تا احساسات زنی که به واسطة سقط جنین آسیب دیده است، خود را نشان دهند. در طی این دوره، زنان ممکن است مدتهای مدیدی از موقعیتها، رخدادها یا کسانی که مرتبط با سقط جنین بودند، اجتناب ورزند و حتی این احتمال نیز وجود دارد که این زنان خیلی شدید از سقط جنین خود دفاع نمایند تا بدین وسیله دیگران و خود را متقاعد نمایند که انتخاب درستی را انجام دادهاند و از نتیجه راضی هستند، درحالی که واقعیت امـر ایـن اسـت کـه آنها از رسیـدن به حالتی واقعی از «کفایت تصمیمگیریشان در خصوص سقط جنین» باز ماندهاند.
احساسات سرکوب شده از هرنوع میتواند به مشکلات روانی و رفتاری در دیگر حوزههای زندگی اجتماعی نیز منجر شود. تعداد روزافزونی از مشاوران گزارش میکنند که «اضطراب» غیرقابل تشخیص بعد از سقط جنین، عامل اصلی بیماری در بیماران زن آنهاست؛ اگرچه بیمارانشان به خاطر درمان مسایلی به ظاهر غیرمرتبط به آنها مراجعه کرده باشند. همچنین گزارش شده است، زنانی که خود را به نوعی با تجربة سقط جنین راضی کردهاند، در دهههای بعد از شروع یائسگی یا بعد از اینکه جوانترین فرزندشان خانه را ترک مینماید، دچار بحران میشوند. تحقیقات بیشمار دیگری هم نشان میدهد که بحرانهای بعد از سقط جنین، اغلب با هر سالگرد سقط یا موعدی زودتر از آن تسریع میشوند.
برحسب پژوهشی که از مشاورههای بعد از سقط جنین صورت پذیرفته، صدگونه واکنشهای عمدة منفی گزارش شده است. شایعترین این واکنشها عبارتند از: افسردگی، عدم اعتماد به نفس، رفتار مخرب خود، اختلالات خواب، از دست رفتن حافظه، اختلالات جنسی، مسائل مزمن در ارتباط با روابط اجتماعی، اضطراب، گناه و پشیمانی، اندوه، تمایل فزاینده به خشونت، گریه و زاری مزمن، مشکل عدم تمرکز، عدم علاقه به افراد و فعالیتهای جذاب قبلی و ایجاد مشکل در ارتباط با بچههای بعدی.
به عنوان مثال به دو گزارش رسیده اشاره میگردد: زنی به نام «رتی ناسیلی» اهل نیوجرسی که از حادثه روانپریشی روز بعد از سقط جنیناش رنج میبرد با زدن پسر سه سالهاش باعث مرگ وی شد. او به روانپزشک دادگاه اظهار داشت: «من میدانستم که سقط جنین اشتباه است و من به خاطر آن باید مجازات شوم.
یک مورد دیگر از این رخدادها مربوط به زنی بنام «رُندا» است. رندا به خاطر سقط کردن پنج بچهاش در شرم و گناه غوطهور بود. وی معتقد بود که خدا برای جبران گذشتهاش از او خواسته که به کودکانی که برای کمک به کسی نیاز دارند، عشق بورزد. بنابراین با راهاندازی یک مهد کودک در خانهاش سعی کرد این وظیفه را ادا نماید. رندا در حالی که سعی میکرد برحالت روانپریشی خود، با عشق به کودکان غلبه نماید، هشت کودک تحت سرپرستی او، وی را خسته میکردند. او میگفت که گهگاهی به کودکان خشمگین شده و آنها را میزند و با خشم و غضب آنها را به شدت تکان میدهد. بعد از این طغیانها به گوشهای رفته و گریه میکند و خود را متقاعد مینماید که شخصی وحشتناک است.
برحسب پژوهشی که در مجلة پزشکی بریتانیا در سال 2002 منتشر شده است، زنان ازدواج کردهای که یک سقط جنین در زندگی خود داشتهاند، 138 درصد بیشتر از دیگر زنان در معرض افسردگی در هشت سال بعد از سقط قرار دارند. اضطراب و افسردگی شدیدی را که این زنان بعد از سقط جنین به آن دچار میشوند، «سندروم بعد از سقط» مینامند.
همچنین مطالعة دیگری که توسط محققین در دانشگاه کالیفرنیا در مورد 442 زن، در دو سال بعد از اولین سقط جنینشان صورت گرفته، نشان میدهد که یک درصد از این نوع سندروم رنج میبرند. همچنین 3/16 درصد از سقط خود ناراضی بوده و 19 درصد دیگر خواهان تکرار مجدد آن نخواهند بود. سرانجام محققین به این نتیجه دست یافتند که با گذشت زمان احساسات منفی مربوط به سقط جنین افزایش مییابد و رضایت از تصمیم مربوط به سقط جنین کاهش مییابد.
سوء استعمال مواد مخدر و الکل
رویآوری به مواد مخدر و الکل از دیگر پیامدهای سقط جنین است. تحقیقات نشان میدهد که احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل، به عنوان ابزاری برای بیاثر کردن احساسات منفی بعد از سقط در زنانی که چنین عملی کردهاند، بیشتر از سایر زنان است. این امر به نوبة خود به عملکرد آنها در محل کار و تواناییشان برای وارد شدن به روابط معنادار تأثیر مـیگـذارد. مقالهای که در مجلة آمـریکـایی «سوء استعمال مواد مخدر و الـکل» در سال 2000 منتشر شده اشاره شده اسـت که احتمال استعمال مواد مخدر در میان زنانی که اولین نوزاد خود را سقط کردهاند، پنج بار بیشتر از زنان معمولی است و نیز این میزان استعمال برای زنان سقط کرده چهار بار بیشتر از زنانی است که نوزاد اول خود را به طور طبیعی از دست دادهاند.
خودکشی
احتمال خودکشی یا تفکر در مورد آن در میان زنانی که سقط جنین کردهاند، بیشتر است. براساس مطالعهای که در مجلة پزشکی جنوب در سال 2002 منتشر شده است، احتمال خودکشی زنانی که سقط کردهاند، 154 درصد بیشتر است. مطالعه مشابهی در فنلاند نشان میدهد که احتمال خودکشی در میان زنان سقط کرده، ششبار بیشتر از زنان معمولی است. به عنوان مثال به یکی از گزارشهای رسیده اشاره میگردد: «دُنا فلمینگ» بعد از انجام دومین سقط جنیناش، دچار افسردگی و پریشانی گردید، به گونهای که مرتباً صداهایی را در سرش میشنید. سرانجام برای خلاص و رهایی خویش سعی نمود تا خود و دو پسرش را با انداختن از روی پلی در کالیفرنیا بکشد. دُنا و پسر پنج سالهاش نجات یافتند اما پسر دو سالة وی کشته شد. دنا مدعی بود که میخواست خود و دیگر فرزندانش را برای رسیدن مجدد به دیگر اعضای خانواده بکشد.
تقریباً 50 درصد سقطها، سقطهای مجدد هستند. زنان سقط کرده اغلب برای جایگزین کردن سقط به حاملگی مجدد روی میآورند اما خود را با همان فشارهایی اجتماعی و روانی مواجه میبینند که در سقط اول با آنها مواجه بودهاند. برخی شواهد نیز وجود دارد که نشان میدهد برخی زنان به دلیل «تنبیه خود» یا تلاشی برای «مقاوم کردن» خود در قبال احساسات منفی ناشی از اولین سقطشان به سقط مجدد روی میآورند. برخی دیگر برای گریز از این احساسات به خودکشی روی میآورند.
زنانی که به سقط جنین اقدام میکنند، احتمال زیادی وجود دارد که به کمکهای رفاهی نیاز پیدا کنند. این زنان از برقراری روابط دایمی با شریک مرد خود دچار مشکل میشوند. احتمال بیشتری دارد که ازدواج نکنند، طلاق بگیرند و روابط ناموفقی داشته باشند.
نتیجه گیری:
بنابراین، همان طور که دکتر ترزا بورک، متخصص روان درمانی در کتاب خودش تحت عنوان اندوه ممنوع مینویسد: «سقط جنین با سه مسأله مهم در ارتباط با خودپنداره یک زن مواجه است. مسائل جنسی، مسائل اخلاقی و هویت مادرانه وی.» زنی که سقط جنین میکند، هم در مسائل زناشوئی دچار آسیبهای جدی میشود و هم با این عمل خویش اخلاق را زیر پا له میکند، زیرا موجب قطع حیات از شخص دیگری شده است؛ علاوه بر آن هویت مادرانة خویش را هم زیر سؤال میبرد، زیرا هم موجب مرگ فرزند خویش شده است و هم بر اثر اختلالات روانی ناشی از سقط جنین، بر فرزندان دیگرش نیز آسیب میرساند.
مطالعات مربوط به اثرات منفی و زیانبار سقط جنین بسیار زیادتر از آن چیزی است که در اینجا ذکر گردید. استدلالها و شواهد طرفداران سقط جنین در مقایسه با آثار بسیار منفی آن اندک و محدود هستند و به استثنای مورد سرطان سینه چندان جدی و قوی نمیباشند. «دانیل لایونس» یکی از قربانیان سقط جنین، در این رابطه میگوید: رویة مربوط به سقط جنین ممکن 15 دقیقه بیشتر طول نکشد اما اثرات آن یک عمر دوام خواهد داشت.
بنابراین در سایه شواهد تجربی اثبات میگردد که سقط جنین نه تنها به توانبخشی زنان منجر نمیشود و زنان را غنیتر، شادتر و موفقتر نمیگرداند بلکه به طور عمده در جهت عکس اهداف متقابل عمل میکند. با توجه به این همه شواهد موجود، در ضرر و زیآنهای ناشی از سقط جنین این امر هنوز به عنوان «حق زن» مورد دفاع است، زیرا نمادی از حق زنان برای «کنترل بدن خودشان» در نظر گرفته میشود.
اما حقیقت این است که امروزه وقت آن رسیده است که کمتر در خصوص نمادگرایی سقط قانونی نگران بود و باید بیشتر به خود واقعیت این امر توجه کرد. سقط جنین زنان را آزاد نمیسازد بلکه آنها را به شیوهای جدید، تحت بردگی درمیآورد. سقط جنین نه تنها به بهبود وضع اقتصادی زن کمک نمیکند بلکه به زنانه شدن فقر نیز منجر میشود.